نمیدونم

ساخت وبلاگ
نمیدونم

راستش الان ک مینویسم به اون چیزی ک میخواستم رسیدم ولی نمیدونم بعد این همه تلاش و سختی و هزینه دادن باید چیکار کنم،اصلا این راهم درست بوده؟یا انتخابم درست بوده؟دوباره میرم اول خط دوباره تمام خاطراتو مرور میکنم روز به روزشو دقیقه به دقیقه شو میرسم ... میرسم ب روزای اخر و اتفاقای اخر...صبر میکنم...بعد چند دقیقه اتفاقی ک افتاد حقیقتا بزرگ ترین ضربه زندگیم بود خیلی بد بود اصلا مرگ بود برام،واقعا نمیدونم واقعا نمیدونم ...بعد به تصمیم فکر میکنم:بایکت کردن کسی ک حدود سه سال از عمرمو با اون بودم ،نمیدونم واحد محبت چیه ولی با همه کمو کاستی ها سه سال محبت و عطفه مو پای کسی ریختم ک الان تصمیم دور انداختنشو دارم انصافا خیلی گرونه خیلیی گرونه اونم برا منی ک فرصتی برا جبران این سه سال ندارم به هیچ عنوان ندارم،ولی مقصر هر کسی هست باید تاوانشو دو طرف بده،انصاف داشته باشیم توی این ندت روزهایی بود ک از عمرم حساب نمیشد بلکه اضافه میشد و بهشم تا ابد مدیونم اما اخر قصه بد تموم شد خیلی بد برا منی ک فوق العاده ادم حساس و عاطفی ای بودم و هزینه شو پرداخت کردم ینی کردیم،آره آره انتخابم درست بود باید تنبیه میشدم تا دیگه هیچ وقت حق به قلبم ندم.الان خوشحالیم یا بهتر بگم بی تفاوتیم نسبت به گذشته و اتفاقاتش مزه خاک میده...

+تاریخ جمعه نوزدهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 2:10 نویسنده golabi


عشق...
ما را در سایت عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9golabi25c بازدید : 181 تاريخ : شنبه 20 خرداد 1396 ساعت: 23:23